رفتن به محتوای اصلی
x

آخ کمرم

براساس خاطره ای از: محمد رضا کریمی- تكنسين فوريتهاي پزشكي اصفهان

 

کریمی10 33

 

باز هم یک حادثه باز هم یک تصادف . با اعلام اتاق فرمان ۱۱۵ فوراً حرکت کردیم .گزارش تصادفی در خیابان بزرگمهر بود .

مصدوم ضربه مغزی شده بود که نتیجه اش کاهش هوشیاری بود . آوردیمش توی آمبولانس ولی در اثر تصادف و جراحات وارده به شدت بی قرار بود و در اون وضعیت به ما اجازه نمی داد که عملیات  امداد رو انجام بدیم و بهش کمک کنیم .چند بار سمتش رفتم ولی به قدری زورش زیاد بود که منو هل می داد و به عقب پرتاب می کرد .به جرأت می تونم بگم زورش اندازه ۱۰ تا مرد شده بود .

چاره ای نبود باید کاری می کردیم .پس با همکارم هماهنگ کردمو و خودم رو انداختم روی سینه اش و با همه قدرتم نکهش داشتم شاید همکارم بتونه از دستش رگ بگیره . براي چند لحظه آروم شد و ما مشغول ادامه درمان بودیم که ناگهان درد بسیار شدیدی توی کمرم احساس کردم . به قدری شدید که نفسم واسه چند لحظه بند اومد !!

بله . بیمار یه تخته ی آتل رو از کنار کابین عقب آمبولانس برداشته بود  و با تمام توان به کمر من کوبیده بود . مردم که شاهد این ماجرا بودند شروع کردند به بددهنی به بیمار و مرتب به من و همکارم می گفتند : ولش کنید آقا ، بندازیدش بیرون این آدم قدر نشناس رو  ...

اما من می دونستم که این حرکات بیمار کاملاً غیر ارادی و فقط به خاطر شرایط جسمی اونه .

با اینکه خیلی درد داشتم اما با توکل به خدا کارمون رو ادامه دادیم و بعد از بستن آتل به بیمار و تزریق آرام بخش ، بعد از کسب تکلیف از اتاق فرمان ،مصدوم رو به بیمارستان آیت ا.کاشانی اصفهان منتقل کردیم .

در اثر ضربه ای که به کمرم وارد شده بود تا يك هفته نمی تونستم درست و حسابی راه بروم .حدود يك ماه بعد ، یه نفر به محل کار ما توي پايگاه اورژانس اومد و بعد از اینکه خودش را برادر مصدوم مذکور معرفی کرد ،شروع به عذر خواهی کرد و گفت برادرش اونو فرستاده تا حال من رو جویا بشه . ازش خواهش کردم به برادرش بکه بیاد تا من ببینمش .من هم می خواستم خبر سلامتش رو از خودش بشنوم اما شاید فکر کرده بود میخوام محبتش !!  رو تلافی کنم چون هیچ وقت به دیدن من نیومد .